سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ چون خبر غارت بردن یاران معاویه را بر أنبار شنید خود پیاده به راه افتاد تا به نخیله رسید . مردم در نخیله بدو پیوستند و گفتند اى امیر مؤمنان ما کار آنان را کفایت مى‏کنیم . امام فرمود : ] شما از عهده کار خود بر نمى‏آیید چگونه کار دیگرى را برایم کفایت مى‏نمایید ؟ اگر پیش از من رعیت از ستم فرمانروایان مى‏نالید ، امروز من از ستم رعیت خود مى‏نالم . گویى من پیروم و آنان پیشوا ، من محکومم و آنها فرمانروا . [ چون امام این سخن را ضمن گفتارى درازى فرمود که گزیده آن را در خطبه‏ها آوردم ، دو مرد از یاران وى نزد او آمدند ، یکى از آن دو گفت : من جز خودم و برادرم را در اختیار ندارم ، اى امیر مؤمنان فرمان ده تا انجام دهم امام فرمود : ] شما کجا و آنچه من مى‏خواهم کجا ؟ [نهج البلاغه]

منتظر کوچک

 
 
..آقا(جمعه 86 شهریور 30 ساعت 11:27 عصر )

با چه شروع کنم ؟ هر چه هستم همینم . ساده ? آرام ? نادان ? یا هر چه دیگر . من همینم ...

آقا جان چند شبی ست می روم و می آیم ..

کجایش را خود بهتر می دانی ..

آقا این دفعه چقدر برام گریه کردی ؟ آقا نمیشه یه روز برام گریه نکنی ؟ اخم میکنی باشه ولی گریه نکن ...

دیدی ، آن روز را .. همان روز که پلاکم را می خواستند از گردنم بکنند .. دیدی ؟

می خواستند اسم تو را از سینه ام دور کنند ..

خواهرم راست می گوید ، به حواشی قضایا نباید بپردازم .. مهم نام توست که بر دلم حک شده .. ولی من با این پلاک خو گرفته ام .. حاضرم بدنم برای ماندن آن بر سینه ام کبود شود ..

آقا جان ? این روزها که میگذرد ? هر روز احساس می کنم که کسی در باد فریاد میزند      احساس می کنم که مرا از عمق جاده های مه آلود ? یک آشنای دور صدا می زند (?)

گوش شنیدن است ولی نای لبیک گفتنم نیست . مهدی جان ?این کاروان در خواب فرو رفته را میان این کویر چگونه رها کردی و رفتی ؟ بیدارمان کن و دستمان را بگیر . آقا ? می شود از یادمان برده باشی؟

آقا می گویند اگر بخوانیمت میائی . آقا دل تنگم ? دلم فریادت می زند . ایراد از فریاد زدن من است یا هستی و من نیستم ؟ آمدی و من ندیدمت ؟

نمی دانم ? این سالها که می گذرد چندان که لازم است دیوانه نیستم . احساس می کنم که پس از مرگ ? عاقبت ? یک روز دیوانه می شوم . (?)

آقا بعد از مرگ خیلی دیر ه ها ....

آقا جان ? ای شباهت دور ! ای چشم های مغرور ! این روزها که جرئت دیوانگی کم است بگذار باز هم به تو برگردم! بگذار دست کم گاهی تو را به خواب ببینم ! بگذار در خیال تو باشم . بگذار .......    بگذریم .    این روزها خیلی برای گریه دلم تنگ است . (?)

گریه ...! گریه ...! بلندترین فریاد ساکت ... گاهی برای گریه ? گریه می کنم . باورت می شود ؟

این خصوصیت خوب نو جوانی است یا خصوصیت بد من که هیچ چیز را نمی دانم ؟ پر از سوالم ؟ هر چه میگویم پر کاربرد ترین کلمه اش این است : نمی دانم .... نه تو را می دانم و نه حس تو را .

شاید تنها چیزی که می دانم این است که : تو همون حس غریبی که همیشه با منی .....

 ولی بدان ای حس غریب : جز اینم آرزوئی نیست : هر چه هستی باش ... اما باش .(?) 

باش ? باش ...

بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست      آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست ـــ مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب   در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست (?)

در دلم هستی و بین من وتو فاصله هاست ؟ بین من و تو فاصله هاست ؟ بین من و تو ؟؟!!! تو با منی اما من از خودم دورم . نه ? بین من و من فاصله هاست .

پ.ن :  جان و تنم ای دوست فدای تن و جانت          مویی نفروشم به همه ملک جهانت (?)

پ.ن : چند روزی ست ، این ذکر ذکر لبانم گشته .. به زبان می آورم ناخودآگاه و بی اختیار با چشمانی بارانی : " خدایا ، من از شراب چشم تو گر مست می شدم .. فارغ از این جهان و هر چه در اوست می شدم . "  

یادگار : مادر گفت « آقا مهدی ! این که نمی شه هر دو هفته یک بار به منیر سر بزنین . اگه شما نرین جبهه ، جنگ تعطیل می شه ؟ » مهدی لبخند می زد و می گفت « حاج خانم! ما سرباز امام زمانیم . صلوات بفرستین. »


?: فاضل نظری . ?: قیصر امین پور . ?: سعدی

 







بازدیدهای امروز: 27  بازدید

بازدیدهای دیروز:1  بازدید

مجموع بازدیدها: 14823  بازدید


» لینک دوستان من «
» آرشیو یادداشت ها «
» موسیقی وبلاگ ? «
» اشتراک در خبرنامه «